سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سابقون

من اهل تهران نیستم .من مثل بسیاری از شما پایتخت نشین نیستم. من اهل دلگرفتگی عمیق این شهر نیستم. من اهل آسمان مبهم تهران با کلاغ های وقت وبی وقتش نیستم. من اهل غصه های رهگذر از میان کوچه و خیابان های شلوغ وحتی پشت بامهای غالبا نانجیب این شهر نیستم. من اهل ماراتن بی امان تاکسی،خط واحد، مترو و...انواع نفربرهای دودی وغیر دودی آنجا نیستم. من اهل سرزمین کم آوردن زمان، "تهران"  نیستم.
من اهل جنوبم.اهل حاشیه نگاری غیرتمندانه بر صفحه ایران.اهل سرزمین نخل های نجیب حیاط خانه مان.اهل غروب،سرخی،رقص بی امان دست آویزهای چنار. اهل یک آسمان پر از روشنی و راه شیری که چلچله ها در بهار و سارها در پاییز آذینش می بندند.اهل کوچه باغهای سادگی و پشت بامهایی که اکثرشان هنوز نجیبند.اهل نوازش زمان.

اما سه عشق فرازمانی وفرامکانی مرا به تهران پیوند می دهد.

اولی :حس قشنگ زندگی کردن زیر سایه "آقا".

دومی : بهشت زهرای بی نظیرش ، حرم امام وبین الحرمین مصفای بین این دو که البته یک ایستگاه متروی ناساز میانش روییده بود!

سومی:یک عدد دفتر بسیج.روح امام عزیزم غرق در رحمت باد ، واقعا برای من مدرسه عشق بود وچه عشق بازی میکردیم با همکلاسی ها!

به خاطر این سه ،هنوز تهران را از خیلی جاهای دیگر دوست تر دارم. حتی از دیار شعر وشور انگیزم.

آه!

چه رنجی باید بکشد این انسان به بند کشیده شده تا بفهمد غربت وبی قراری عارض بر دنیا نیست تا بتوان از آن گریخت، بالذات آن است.از تمام غصه های زاییده غفلت که رها شوی تازه می فهمی این دلتنگی ریشه دار تر از این حرفهاست.کار از زمان ومکان وشرایط گذشته...
اینها را برای خودم گفتم که این روزها گویی کام روحم از زکام فارغ شده باشد، بیشتر با درد مانوسم. والبته خدا برایم نسخه کارسازی پیچیده. صبر وتوکل.



ارسال شده در توسط س . ا . میر اسماعیلی